استان ها

مرثیه‌سرایی شاعران ایران و افغان در پی حادثه تروریستی دانشگاه کابل

مجله روز / خراسان رضوی چندین شاعر ایرانی و افغانستانی در واکنش به حادثه تروریستی در دانشگاه کابل شعر سرودند و به قربانیان این حادثه تسلیت گفتند.

دانشگاه کابل روز دوشنبه ، سوم نوامبر 1999 ، در مراسم افتتاحیه سومین نمایشگاه کتاب ایران و افغانستان ، که در دانشگاه کابل برگزار می شود ، با حمله مسلحانه روبرو شد.

با یافتن تلفن همراه یکی از دانش آموزانی که در این حادثه تروریستی جان خود را از دست داد ، مشخص شد که پدر وی پس از 142 تماس بی پاسخ پیامکی را ارسال کرده است: “زندگی پدرت کجاست؟”

به دنبال این حادثه ، بسیاری از شاعران ایرانی و افغانستانی مقیم ایران ، علی رغم محکومیت این حادثه تروریستی ، اشعاری در این باره منتشر کرده اند.

برخی از این اشعار را خوانده ایم:

شعری از عاطفه جعفری:

کوه درد مانند شما نیست

بله ، بخند ، زخم تو خوب نمی شود

افتخار روزهای تلخ وطن

هرگز نترس ، بهشت ​​کر نخواهد شد

تاریخ مرثیه ها را تجدید نظر کرد

هیچ کس با روزه خیس نمی شود

وقتی دنیا جلوی چشمت محو شد

کابل دوباره آینه گرد و غبار شد

در حال حاضر ، دهمزنگ را فراموش نمی کنم

لعنت به زخم دوم اوت

در راه رسیدن به چراغ های شب بامیان

چرا این ستاره ها بیرون می آیند؟

شما درد داشتید و اهمیتی نمی دادید

پاییز بود و بهاری نداشتی

شما آب آمو را گرفته اید

در زمان شورش ، شما به زانو در آمده اید

قول می دهم به کشورم بیایم

یک روز در آغوش مادرم خواهم بود …

آن روز با زبان خود ناله کن

آرام در چادرت گریه کن

شعری از فاطمه عارف نژاد:

آنها لباس عزاداری دختران شما را می پوشند

دیدن! آیا میهمان خود را دوباره غمگین می کنید؟

گنجشک ها به مرگ بال داده اند

دردی که باعث شده لانه دوباره منفجر شود

طعم بی رحمی همه را چشیده اید

ای فدای گرم قلب مهربانت

غروب خورشید از لبه دیوار به پایان رسیده است

در خون تپنده افق آسمان خود را باز کنید

احتمال تابش ماه و ستاره کجاست؟

جغد شب شما کجاست؟

گونه های قرمز و سفید زنان این شهر کدامند؟

خنده عروسک بچه هایت کجاست؟

گلها را آبیاری نکنید

او شریک خار است ، اما آیا او باغبان شماست؟

این گلخانه بدون بهار چقدر فاصله دارد؟

گنج شما چه مدت دوام خواهد داشت؟

باران می بارد ، اوه ، شورش می کند اگر نباشد

روزی رودخانه اشک جاری خواهد شد

ما از وقایع پر از تردید ناراحت هستیم

ما زبان شما برای بررسی مرثیه ها هستیم

بعد از هزار و یک شب رنج

پایان فصل خوب داستان کجاست؟

ای کاش سرنوشت کمی ساده تر می شد

بنابراین امتحان دشوارتر از این نخواهد بود

شعری از محمد حسین انصاری نژاد:

“پدر جان کجاست؟” اما جواب چیست؟

آن سرو خوابیده از کتاب؟

شهرک ها کجا هستند؟ هنوز نفس می کشید

تعجب می کنید که آیا خانه خراب است! سازمان بهداشت جهانی؟

نتیجه چیزی جز این سرزنش نیست

به جز شعله شعله کبد از این جهت؟

در آسمان شرابی وجود ندارد جز خون

به جز خون لیوان خورشید؟

یک پا را به جلو و دیگری را به عقب دراز کنید

چشم به کوهی که عقاب در حال ناپدید شدن است

“اشک کباب آتش سوزی می کند”

سهم شما چقدر است ، به جز قطره قطره خون روی کباب؟

از جگر به شما نان سوخته دادند

آسیاب کجاست جز جریان خون شما؟

ابر از کجا آمده است؟

ابر وارد دهانه جوانه شده ، آب کجاست؟

صبح رقص شعله در باغ را می شنوید

لیلی ناشی از پیچ و تاب؟

شعری از امین خلیلی:

خون کبد کجاست؟

پرده کوچه کوچه رفتی کجایی؟

با سوت زدن در آینه ، ساعت خانه ساکت شد

چشم مادر جوان شما کجاست؟

گلوله و گلوله با خنده های گرم و روشن چطور؟

خنده غرق نمی شود ، شیر و شکر کجا هستند؟

شما تشنه نیستید ، تشنه نیستید ،

سیر در خون و سر در خون ، کجای شانه در سر است؟

پابرهنه آمدم تا به گرده بروم

پدر جان کجاست؟ پدر جان کجاست؟

شعری از عابد اسماعیلی:

حرفهای من و حرفهای من

احساس ملی من

قلب بی منطق من

روح پدر کجاست؟

سنگ را می گیرم

دلم برات تنگ شده

من کاملا صدا دارم

روح پدر کجاست؟

از روح پاک شما

نادانی از شما

اثبات مرگ از آن شماست

روح پدر کجاست؟

“یا قلب پاره من”

دیدن شما راه حل من است

پاشو و به من نگاه کن

روح پدر کجاست؟

ای فلک‌المحن! زیرا؟

چرا باغچه؟ چرا چمن؟

چرا سرو من؟

روح پدر کجاست؟

محمد کاظم کاظمی ، شاعر برجسته افغان و عضو آکادمی زبان و ادبیات فارسی نیز پس از این حادثه ویدیویی را منتشر کرد و شعری را قرائت کرد و گفت که “شب هنوز سیاه است” عنوان این عنوان است. “شعری که حدود 15 سال پیش در مورد وضعیت جنایات سروده شده است و من در مورد مصائبی که مردم در افغانستان متحمل شدند توسط گروهی از خدایان که ناآگاهانه نوشتند ، نوشتم و متأسفانه این شعر هنوز استفاده می شود و گاهی این واقعیت که سالها و سالها از یک شعر استفاده می شود مردم را آزار می دهد. به نظر می رسد فاجعه ای که باعث سرودن شعر شده همچنان ادامه دارد.

شعر وی به شرح زیر است:

گلو پاره ، لب ها به قبر می خندند

طبل و نی بر روی آتش ، چنگ و تا قبر

این شهر ویران و نفس گیر چه قومیتی است؟

ستاره زخمی از یک طرف ، پرنده در قبر از طرف دیگر

وقتی خرید می کرد کجا می توانست

گزش مار روی زمین ، پروانه خوردن در قبر

شما گفتید جهل قرن ها پوسیده است

نادان و آزار دهنده به قبر بازگشتند

هابل ، مرد نابینا و لنگ ،

مردانی با تیغ بر روی زمین ، زنان زنده در گور

جبرئیل ، اگر از آسمان هفتم می آید

این مردم او را با بالهای پاره به گور می اندازند

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا