نسبت ریسک به ریوارد مناسب

نسبت ریسک به بازده و توضیح نکاتی که ریسک و بازده بورس را به چالش میکشد

حتماً تابه‌حال درباره‌ی اهمیتِ رعایت نسبت ریسک به بازده، در منابع آموزشی خوانده‌اید؛ مطمئنم این مقاله از آموزش فارکس برخی از عقاید کلیشه‌ای و تقلیدهای کورکورانه راجع به مقوله‌ی نسبت ریسک به بازده را به چالش می‌کشد! اما قبل از اینکه بحث شیرین نسبت ریسک به بازده را به چالش بکشیم (!) اجازه دهید تعریف شفافی از آن داشته باشیم.

نسبت ریسک به بازده چیست؟

نسبت ریسک به بازده، همان‌طور که می‌دانید با دو واژه‌ی “ریسک ” و “بازده ” سروکار داریم. بیایید ابتدا واژه‌ی دوم را موردبحث قرار دهیم.

بازده عبارت است از پاداشی که سرمایه‌گذار به ازای سرمایه‌گذاری و به خطر انداختن پول خود به دست می‌آورد.

البته مطمئنم می‌دانید که بازده درواقع پیش‌بینی پاداش (سود) مورد انتظار است؛ اما ممکن انتظارات (پیش‌بینی‌ها) با آنچه در عمل به دست می‌آوریم تفاوت داشته باشد! در این صورت بازده ممکن است ” مورد انتظار ” یا “واقعی ” باشد.

بازده مورد انتظار (بازده پیش‌بینی‌شده) مقداری است که سرمایه‌گذار انتظار دارد آن را به چنگ آورد؛ اما بازده واقعی مقدارِ بازدهی است که سرمایه‌گذار آن را در عمل به دست می‌آورد. برای مثال ممکن است بنده پیش‌بینی کنم که ۲۵% بر روی سهمی سود خواهم برد درحالی‌که در عمل فقط ۱۵% سود حاصل‌شده است.

ریسک، زیان بالقوه و قابل‌اندازه‌گیری، در یک سرمایه‌گذاری است.

بدون شک موقع خرید یک سهم ممکن است به‌جای سود، زیان کنیم؛ اندازه‌ی زیان مورد انتظار را ریسک می‌گوییم. همانند بازده، ریسک هم ممکن است در عمل از پیش‌بینی ما کمتر باشد ولی نباید اجازه دهیم بیشتر از پیش‌بینی‌هایمان شود!

بنابراین بر اساس تعریف: نسبت ریسک به بازده عبارت است از زیان بالقوه در مقابل بازده مورد انتظار.

بگذارید با ذکر یک مثال این بحث را ببندیم؛ بیایید فرض کنیم برای سفر زمینی با خودروی شخصی به شهری دیگر، دو گزینه پیشرو داریم:

  • مسیر کوهستانی با جاده‌های پرپیچ‌وخم خطرناک (با مسافت ۲۰۰ کیلومتر)
  • مسیر جاده‌ای که بزرگراه‌های استاندارد دارد (با مسافت ۳۵۰ کیلومتر)

در این صورت اگر مسیر کوهستانی را برای این سفر انتخاب کنیم باید ریسک بیشتری را نسبت به مسیر جاده‌ای قبول کنیم؛ چراکه طی مسیر کوهستانی با جاده‌های خطرناک و احتمال بالای تصادف، سروکار داریم!

مطمئناً اهمیت رعایت نسبت ریسک به بازده مناسب در معاملات و افتتاح حساب فارکس، بر هیچ‌کس پوشیده نیست؛ اصولاً منطقی نیست و اصلاً نباید که برای به دست آوردن مقدار مشخصی بازده (سود)، بیشتر از آن ریسک کرد! منظورم این است که اگر با حد سود ۲۰ درصدی وارد سهم می‌شویم نباید حد ضررمان ۲۰% یا بیشتر باشد! این سناریو به دلیل عدم قطعیت و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن رویدادهای بازار است؛ که البته بر اساس  و  قابل‌بحث است.

شاید رعایت نسبت ریسک به بازده در معاملات، کلید طلایی غلبه بر احتمالات باشد اما نمی‌توان برای همه‌ی افراد یک نسخه‌ی واحد پیچید! منظورم منابعی هستند که به‌صورت کلیشه‌ای افراد را به رعایت نسبت‌های ۱:۲ یا ۱:۳ می‌کنند.

۱:۲ به این مفهوم که حد سودهایمان حداقل دو برابر حد ضرر باشد و ۱:۳ حد سودی سه برابر حد ضرر را نشان می‌دهد؛ مثلاً اگر سهمی را با حد سود ۲۰ درصد درازای حد ضرر ۱۰% بخریم، درواقع از نسبت ریسک به بازده ۱:۲ استفاده می‌کنیم.

در این جستار ضمن آنکه موارد کاربردی برای بهره‌مندی از نسبت ریسک به بازده را برایتان توضیح می‌دهیم، برخی از تصورات غلط در این مقوله را نیز به چالش خواهیم کشید.

به چالش کشیدن برخی از عقاید کلیشهای!

به لطف خدا منابع آموزشی درزمینهٔ ی بازار سرمایه، روزبه‌روز در حال افزایش است؛ ازجمله، کلیشه‌ای‌ترین جمله‌ی تأکیدی در اغلب منابع، عبارت ” زیان را محدود کنید و به سود اجازه‌ی رشد دهید ” است! تازه برخی از منابع هم نسخه‌ی ثابتی را برای همه، از قبل تدارک دیده‌اند؛ مثلاً قید می‌کنند “حتماً ” از نسبت ریسک به بازده ۱ به ۲ در معاملات استفاده کنید! بگذارید تا با یکدیگر برخی از این عقاید که به‌صورت عمیق در باورهای ما ریشه دوانده است را به چالش بکشیم:

۱- نسبت ریسک به بازده بی‌فایده است

شوربختانه، برخی‌ها که از اساس، منکرِ مقوله‌ی نسبت ریسک به بازده، هستند. آن‌ها اعتقاددارند در این بازار تنها جام مقدس، چاره گشای کارها است؛ درواقع آن‌ها به دنبال ابزار، استراتژی یا تئوری تحلیلی هستند که صحت پیش‌بینی‌هایش ۱۰۰% باشد! در این صورت دیگر چه نیازی است به نسبت ریسک به بازده، وقتی بتوانیم افسارِ بازار را به دست بگیریم.

 مطمئناً شما خواننده‌ی گرامی جزء این دسته افراد نیستید چراکه آن‌ها اعتقاد عمیقی به رانت اطلاعاتی دارند تا بازی با احتمالات!

۲- نسخه‌ی ثابت برای همه!

البته برخی‌ها عمیقاً مقوله‌ی ریسک به بازده را اکیداً توصیه می‌کنند اما به همراه آن نسخه‌ی شفابخش ثابتی را برای همه‌ی سرمایه‌گذاران می‌پیچند! درواقع فرقی نمی‌کند ما بر اساس چه روشی، چه ابزاری یا چه استراتژی معاملاتی در این بازار تقلا می‌کنیم؛ آن‌ها می‌گویند مثلاً باید حداقل نسبت ریسک به بازده ۱ به ۲ را در معاملات رعایت کنیم. این در حالی است که اساساً نسبت ریسک به بازده ی خوب و بدی، وجود ندارد!

این مطلب ازآن‌جهت قابل نقد است که رعایت نسبت ریسک به بازده، کاملاً تابع شانس برد استراتژی معاملاتی است و برای هر شخص بسته به روش معاملات وی، کاملاً متفاوت است (توضیح بیشتر در انتهای مقاله)

۳-نسبت ریسک به بازده را گسترش دهید!

از دیگر افاضات آن‌ها البته توصیه‌ی مؤکد به افزایش هر چه بیشتر نسبت ریسک به بازده در معاملات است!

شاید باورش برایتان سخت باشد اما کاهش ریسک (حد ضرر) و توسعه دادن بازده (حد سود) هم مشکل را حل نمی‌کند. این‌یک باور اشتباه است که افراد فکر می‌کنند با این کار نتایج بهتری کسب می‌کنند؛ درواقع با افزایش ریوارد (بازده) احتمال رسیدن قیمت به آن کم‌تر می‌شود که به‌تبع آن کاهش شانس برد را به همراه خواهد داشت. پرواضح است که حد ضررهای کوچک در بازار به اندک نوسان قیمت، حساس هستند درحالی‌که حد سودهای بزرگ، به‌ندرت لمس می‌شوند.

نکات فوقِ سِری دربارهی نسبت ریسک به بازده

بگذارید در مورد ادعاهای مطرح‌شده کمی عملی‌تر با شما بحث کنم؛ قبل از آن اما بگذارید شمارا با واژه‌ی “” آشنا کنم. همان‌طور که می‌دانید در یک پرتفوی سهام، طی مدت سرمایه‌گذاری با معاملات سود و زیان مختلف، سروکار داریم؛ همین نسبت سودها در مقابل زیان‌ها، شانس برد (شانس موفقیت) را به تصویر می‌کشد.

مثلاً اگر از میان یک‌صد معامله‌ی انجام‌شده تعداد ۴۰ معامله را با سود خاتمه داده باشیم (مقدارش مهم نیست) در این صورت شانس برد استراتژی ما ۴۰% است.

ازجمله عادت‌های خوب معامله‌گران کهنه‌کار بازار سرمایه، ثبت وقایع معاملاتی در روز نگار است.

ژورنال معاملات (روز نگار) دفترچه‌ی ساده‌ای است که تمامی وقایع معاملاتی را در آن ثبت می‌کنند. سرمایه‌گذاران حرفه‌ای تمامی جزئیات معاملات خود را در این دفترچه می‌کنند؛ ازجمله دلایل ورود به سهم، میانگین خرید، میانگین فروش، سود یا ضرر ایجادشده و

در حال حاضر با مکانیزه شدن معاملات، سابقه‌ی الکترونیکی تمامی معاملات قابل‌دسترسی و تحلیل است.

هر شخصی می‌تواند با مراجعه به کارنامه‌ی اعمال خود (سابقه‌ی معاملات)، از شانس برد استراتژی معاملاتی خودآگاهی پیدا کند. اگر هنوز فرصت نکرده‌اید به مصاف این گاو بی شاخ و دم (بازار بورس) بروید لازم است ابتدا استراتژی معاملاتی خود را آزمون درگذشته نمایید.

) فرایندی است که در آن قوانین سیستم معاملاتی شخصی را درگذشته‌ی بازار مورد ارزیابی قرار می‌دهیم. این مهم، افق بهتری از سودآور بودن یا نبودن استراتژی معاملاتی، در اختیار ما قرار می‌دهد.

تا اینجا فرقی نمی‌کند که استراتژی معاملاتی خود را آزمون درگذشته نموده‌اید یا نتایج را از روز نگار معاملات خود کسب کرده باشید؛ به‌هرحال باید شانس برد سیستم خود را داشته باشید. حالا بر همین اساس می‌توانید ریسک به بازده ی مناسب برای معاملات خود را محاسبه کنید؛ درواقع شانس برد، مقیاسی برای تنظیم نسبت ریسک به بازده مناسب در معاملات است.

چطور حداقل ریسک به بازده ی مناسب را بر اساس شانس برد پیدا کنم؟

۱-(شانس برد / ۱)=حداقل ریسک به بازده ی موردنیاز

چطور نسبت ریسک به بازده لازم را بر اساس شانس برد سیستم خود به دست آورم؟

برای نمونه اگر شانس برد استراتژی معاملاتی ۵۰% باشد حداقل نسبت ریسک به بازده ی ۱:۱ نیاز است تا ضرر نکنیم.

کارمزد کارگزار و چالش عدم نقد شوندگی به‌واسطه‌ی صف خریدوفروش را نادیده در نظر گرفتم.

می‌دانم که ممکن است بنده را به سهل‌انگاری متهم کنید که چرا این‌همه صغراکبرا بافتم؛ آخر، سناریوی بالا حداقل میزان ریسک به بازده را برای سربه‌سر بودن نشان می‌دهد. از طرفی برخی افراد معتقدند نسبت ریسک به بازده بالاتر یعنی همه‌چیز! درعین‌حال عده‌ای ریسک به بازده ی مساوی را مناسب می‌دانند و معتقدند باید شانس برد سیستم معاملاتی را افزایش داد.

سربه‌سر شدن () حالتی از معامله را نشان می‌دهد که مجموع سود و زیان در آن قیمت باهم برابر است؛ به‌عبارت‌دیگر نه سود داریم نه ضرر (البته به‌شرط صفر در نظر گرفتن کارمزد کارگزار)

ممکن است شانس برد سیستم ما موهومی باشد و تا حدود زیادی به روش معاملاتی خود ایمان داشته باشیم؛ در این صورت چطور بر اساس نسبت ریسک به بازده، شانس موفقیت استراتژی معاملاتی خود را محاسبه کنیم؟ آنچه بَنا دارم در ادامه بدان بپردازم، توضیح پاسخ این سؤال و البته سه نکته‌ی مهم درباره‌ی نسبت ریسک به بازده است.

نکته‌ی ۱: پارامتر آماری است نه منفرد!

اولین و شاید مهم‌ترین نکته درباره‌ی مقوله‌ی ریسک به بازده همین آماری بودن آن است؛ به‌عبارت‌دیگر، این نسبت را نمی‌توان از یک معامله استحصال کرد!

تصویر بالا معامله‌ای فرضی با حد سود ۱۰۰ تومان را در برابر حد ضرر ۵۰ تومان نشان می‌دهد. (سمت چپ شماره ۱) بر اساس تفکرات عمومی و رایج، این معامله با  ۱ به ۲ انجام‌شده است. ازقضا، قیمت طی روزهای بعد رشد کرده و به سمت حد سود ما حرکت می‌کند. در این حالت بر اساس تکنیک حد ضرر شناور، حد زیان خود را به نقطه‌ی ورود منتقل می‌کنیم؛ درواقع با این کار معامله‌ی یکسر برد یکسر باخت را به معامله‌ی برد برد تبدیل می‌کنیم.

در مورد تکنیک “حد ضرر شناور ” و ” خروج فازی ” به‌طور مفصل در توضیح داده‌شده است.

حال سؤال اینجاست: آیا در نقطه‌ی دوم معامله دارای همان نسبت ریسک به بازده ۱ به ۲ است؟ پاسخ منفی است! به همان دلیل که حالا دیگر حتی اگر قیمت ریزش کند و به حد ضررمان برسد زیان نخواهیم کرد؛ درواقع نسبت ریسک به بازده برای این معامله از ۱:۲ به نسبت حد سود بدون ریسک تغییر کرد.

چند روز بعد همراه با رشد قیمت تصمیم می‌گیریم حد سود را توسعه (wide) دهیم. در این صورت به کمک تکنیک خروج فازی، میانگین فروش می‌گیریم. حالا دیگر سناریو به‌کلی عوض شد، معامله‌ای که در ابتدا بازیآن‌همراه بود به یک ریوارد (سود) عالی ختم شد.

هرچند ممکن است در ابتدا معامله‌ای را با نسبت ریسک به بازده ی مشخصی آغاز کنیم اما این نسبت همواره حین معامله در حال تغییر است! حتی در انتهای معامله هم نباید به نتایج استنباط کرد؛ درواقع ریسک به بازده را باید در یک جامعه‌ی آماری بزرگ سنجید.

به بیان ساده‌تر جهت به دست آوردن نسبت ریسک به بازده در معاملات، باید میانگین سودها را درازای میانگین ضررها برای تعداد زیادی از معاملات به دست آورد. همان چیزی که از آن به‌عنوان  یاد می‌شود.

نکته‌ی ۲: رابطه‌ی تنگاتنگ

همان‌طور که در ابتدای این نوشتار گفتیم، نمی‌توان برای همه‌ی سرمایه‌گذاران یک نسخه‌ی ثابت از نسبت ریسک به بازده را توصیه کرد. این مسئله کاملاً به شانس موفقیت استراتژی معاملاتی شخص برمی‌گردد؛ به‌عبارت‌دیگر رابطه‌ی تنگاتنگی بین شانس موفقیت و نسبت ریسک به بازده، وجود دارد.

این رابطه بدین شکل است که چنانچه سیستم ما از شانس موفقیت بالایی برخوردار باشد، عملاً به نسبت ریسک به بازده کوچک‌تری در معاملات نیاز داریم؛ بالعکس چنانچه شانس موفقیت سیستم ما پایین است باید دست به دامان نسبت ریسک به بازده بزرگ‌تری در معاملات شد!

به تصویر بالا توجه نمایید؛ با افزایش شانس موفقیت سیستم، به نسبت کوچک‌تری از ریسک به بازده برای سربه‌سر شدن نیاز داریم. برای مثال اگر شانس موفقیت سیستم ۵۰% باشد در این صورت به نسبت ریسک به بازده ی برابر (جهت سربه‌سر شدن) نیاز داریم. حال سؤال اینجاست، چه اهمیتی دارد شانس موفقیت سیستم چقدر است، چرا ریسک به بازده را افزایش ندهیم!؟ پاسخِ مثبت به سؤال فوق، یکی از خطرناک‌ترین سناریوها برای دست گذاشتن بیخ گلوی خودمان است که در ادامه توضیح خواهم داد.

نکته‌ی ۳: توسعه‌ی ریسک به ریوارد کشنده است

حتماً تا اینجا حدس زده‌اید که یکی از رؤیایی‌ترین کارها توسعه‌ی نسبت ریسک به بازده در معاملات است. متأسفانه توسعه‌ی غیراصولی این نسبت در تک‌تک معاملات تنها کاهش احتمال رسید قیمت به حد سودمان را در پی دارد؛ به عبارتی هرچقدر حد سودمان را افزایش دهیم امکان رسیدن قیمت به آن ازنظر ریاضی، کاهش پیدا می‌کند. همین مسئله شانس برد را کاهش می‌دهد و زمینه را برای شکست‌های پی‌درپی ما در بازار فراهم می‌کند.

برای یک سرمایه‌گذاری موفق، مباحث مهمی چون  و پوشش زمانی افت (recovery time) مسئله است. ازنظر ریاضی افزایش دامنه‌ی نسبت ریسک به بازده تنها تا جایی (و آن‌هم بر اساس مقدار فاکتورِ شانس موفقیت) کارساز است؛ بیشتر از آن فقط به هدر دادن سرمایه و انرژی است. از طرفی توسعه‌ی این نسبت به‌ظاهر خیلی ساده است ولی ازنظر عملی بنا به دلایل روان‌شناختی عملاً امکان بهره‌مندی از آن وجود ندارد!

دراین‌باره که چرا افراد نمی‌توانند ازنظر ذهنی و روان‌شناختی نسبت ریسک به بازده مناسب را رعایت کنند به‌طور مفصل در  توضیح داده‌شده است.

از طرف دیگر، نسبت ریسک به بازده و شانس موفقیت تا یکجایی رابطه‌ی خوبی باهم دارند اما پس‌ازآن، تغییر محسوسی مشاهده نمی‌شود؛ برای درک بهتر این مطلب کافی است به تصویر زیر توجه نمایید.

همان‌طور که در نمودار بالا مشاهده می‌کنید، نسبت ریسک به بازده (Risk Reward Ratio) در مقابل شانس برد (winrate) رابطه غیرخطی دارند؛ به‌عبارت‌دیگر نمی‌توان شانس بردِ پایین را با نسبت ریسک به بازده ی بالا جبران کرد؛ همین‌طور امکان تاخت زدن نسبت پایین ریسک به بازده، بر اساس شانس موفقیت وجود ندارد!

برای مثال اگر شانس برد سیستم ۳۰% باشد برای سربه‌سر شدن حداقل به نسبت ریسک به بازده ۱ به ۲.۵ نیاز است؛ این در حالی است که چنانچه شانس بردِ سیستم ۱۰% کاهش یابد و آن را ۲۰% فرض بگیریم این بار به نسبت ۱ به ۴.۵ نیاز است؛ اما اگر شانس برد سیستم ۱۰% افزایش پیدا کند و به عدد ۴۰% برسد، در این صورت نسبت ۱ به ۱.۵ از ریسک به بازده جهت سربه‌سر شدن نیاز است. می‌بینید، کاهش شانس برد یا افزایش آن، تغییرات محسوسی از نسبت ریسک به بازده را می‌طلبد.

نمودار فوق بیشتر شبیه به نمودار تخلیه شارژ باطری است، درواقع هر چیزی باید در جایگاه خودش باشد. یک استراتژی موفق، هم‌زمان به نسبت ریسک به بازده مناسب و نیز به شانس برد کافی نیازمند است.

جمعبندی

  • نسبت ریسک به ریوارد یک پارامتر کاملاً آماری است و از روز نگار یک معامله‌گر به دست می‌آید نه از نتیجه‌ی یک معامله‌ی منفرد؛ درواقع میانگین نسبت ریسک به بازده ملاک است که آن را هم باید بر اساس تعداد زیادی معامله‌ی واقعی یا آزمون درگذشته ‌یافت.
  • شانس برد سیستم با ریسک به بازده رابطه‌ی تنگاتنگ و عموماً غیرخطی دارند؛ باید بر اساس داده‌های آماری، شانس برد سیستم را محاسبه کرد و بر آن اساس، در مورد نسبت مناسب از ریسک به بازده تصمیم‌گیری کرد. این امکان برای به دست آوردن نسبت مناسب از ریسک به بازده بر اساس شانس برد نیز صادق است.
  • برای موفقیت در بازار بورس نه افزایش ریسک به بازده منطقی است و نه گشت‌وگذار برای استراتژی جام مقدس! متناسب با سیر پارامترهای استحصال‌شده از یک استراتژی معاملاتی، باید نسبت صحیح ریسک به بازده را اتخاذ نمود.
  • با توسعه‌ی حد سود، احتمال رسیدن قیمت به آن کاهش می‌یابد؛ در این صورت شانس برد نیز کاهش می‌یابد. از طرف دیگر کوچک کردن حد ضررها باعث خواهد شد تعداد دفعات بیشتری حد ضررهایمان لمس شود و از بازار خارج شویم که همین مسئله نیز شانس برد را کاهش می‌دهد.
  • هرگز برای جبران ضررهایتان، آستانه‌ی نسبت ریسک به بازده را افزایش ندهید!

سخن نویسنده

داستان به همین‌جا ختم نمی‌شود! این قصه سردرازی دارد. مقوله‌ی ریسک به بازده، بحثی کاملاً تخصصی در دِلِ مبحث گسترده‌ی مدیریت سرمایه است.

برای هر شخصی متناسب با رویکردهای سرمایه‌گذاری و سیستم معاملاتی شخصی، نسبت‌های مختلفی از ریسک به بازده توصیه می‌شود. هرچند بحث، بحثِ قیاس است نه انتخاب! بنابراین باید سیستم‌های مختلف را با استراتژی‌های مختلف بسنجیم و از بین خوب و خوب‌تر، خوب را بیابیم. مطالبی که در  ایراد شد در این زمینه کمک زیادی به شما خواهد نمود.

مرجع مقاله: آموزش پرایس اکشن

دکمه بازگشت به بالا