به گزارش مجله روز نصری نوشت: آقای دکتر میدری، کارشناس همراه دکتر پزشکیان در نشست اقتصادی صدا و سیما، به نکته بسیار مهمی اشاره کردند. ایشان – نقل به مضمون – گفتند یکی از مشکلات اساسی ما در سیاست خارجی این است که یک نگاه محفلی به وزارت امور خارجه داریم. کسی که دارد با غرب مذاکره میکند را متصل به انگلیس میخوانیم و دیگری را عامل چین میدانیم!
به نظرم واقعا این یکی از آفتهای فضای سیاست داخلی ماست که برای کارگزاران سیاست خارجی هزینه فراوان ایجاد میکند.
واقعیت این است که کسانی که امروز به ناحق «غربگرا» خوانده میشوند کارگزارانی هستند که صرفاً در زمان تصمیم حاکمیت به مذاکره با غرب یا در مسند قدرت قرار داشتند یا اینکه به دلیل تخصصی که در مذاکرات داشتند در این مقاطع از آنها استفاده شده است.
به عنوان مثال به دوران خاتمی نگاه کنید. یعنی زمانی که مطابق خرد جمعی و تصمیم حاکمیتی دولت وقت وارد مذاکره با کشورهای غربی شد.
زمانی که در دولت خاتمی مذاکرات هستهای شروع شد، اوج «سیاست تغییر خاورمیانه» در آمریکای سرمست از پیروزی در جنگ سرد و پیروزی و در افغانستان و عراق بود. این سیاست آمریکا – که در دوران کلینتون با تلاش برای تحمیل پیمان صلح میان اسرائیل و نمایندگان فلسطین شروع شده بود – در دوران بوش از طریق مداخله نظامی و تغییر رژیم پیگیری میشد. در آن زمان، نومحافظهکارانی که در آمریکا به قدرت رسیده بودند تلاش میکردند با طرح اتهام ساخت سلاح هستهای به ایران – یعنی اتهامی شبیه به اتهامی که به عراق وارد کرده بودند – زمینه حمله نظامی به ایران را مهیا کنند و گامی دیگر در جهت شکلدهی به «خاورمیانه جدید» – با محوریت ایمنسازی شاهراه نفت و تفوق اسرائیل در منطقه — بردارند.
در این میان، هم فضای سیاسی و اجتماعی آمریکا – که مترصد انتقام گرفتن از مرتکبین حملات ۱۱ سپتامبر بود – برای درگیری نظامی با کشورهای منطقه مهیا بود، هم ایران در «محور شرارت» قرار گرفته بود، هم بودجههای کلان برای اپوزیسیون و ایجاد یک دولت انتقالی در خارج از کشور در نظر گرفته شده بود و هم پرونده هستهای ایران – پس از قطعنامه سنگین شورای حکام آژانس – در یک قدمی ارجاع به شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار گرفته بود.
در آن زمان، دولتهای عرب منطقه (آنطور که بعدها در اسناد ویکیلیکس هم منشر شد) نیز به شدت برای حمله آمریکا به ایران رایزنی و لابیگری میکردند، دولت آریل شارون در اسرائیل به کنگره آمریکا نماینده میفرستاد تا به نمایندگان و افکار عمومی آمریکا نسبت به «آماده شدن بمب اتم ایران در شش ماه آینده» هشدار دهند، چین و روسیه (همانطور که بعدها در رایگیریهای شورای امنیت نشان دادند) نسبت به برنامه هستهای ایران رویکرد منفی داشتند؛ و ایران نیز جز چند سانتیرفوژی که در گوشهای میچرخید و یک صنعت نظامی که تازه شکل گرفته بود اهرم خاصی در اختیار نداشت.
در این مقطع، تصمیم نظام این بود که از تشدید تنش جلوگیری کند، مانع ارجاع پرونده ایران به شورای امنیت شود و تلاش کند با تعلیق موقت غنیسازی، همکاری با آژانس و مذاکره با کشورهای اروپایی – که خود نگران ماجراجویی جدید آمریکا در منطقه بودند – مانع فضاسازی و بهانهتراشی جدید واشنگتن شود.
منتها کسانی که در آن دوران کارگزار این سیاست حاکمیتی بودند لقب «غربگرا» گرفتهاند و سالها هزینه سیاسی، حیثیتی و شخصی انجام ماموریتشان را پرداختند!
در دوران مذاکرات برجام هم همینطور! دلیل ورورد آمریکا به مذاکرات – نه شیفتگی و اعتماد عدهای کارگزار سیاست خارجی نظام به آمریکا و غرب بلکه – وجود شش قطعنامه فصل هفتمی شورای امنیت بود که بدون تایید آمریکا – به عنوان یک عضو دائم شورای امنیت – قابل لغو نبودند؛ و از این رو باز تصمیم حاکمیت بر این شد که با آمریکا نیز مذاکره کند.
منتها باز دولت و کارگزارانی که در مسند مسئولیت بودند – با اتهام غربگرایی و غربگدایی – هزینه این مذاکرات ناگزیر را شخصاً پرداخت کردند!
در مورد سیاست نزدیکی به شرق هم اتفاق مشابهی رخ داد. کارگزارانی که پیگیر این پروژه نظام سیاسی کشور بودند این بار با انگ «روسوفیل» و «کمونیست» و برچسبهای مشابه مواجه شدند.
مادام که سیاست داخلی برای کارگزاران سیاست خارجی هزینه ایجاد کند، نمیشود از ظرفیت و پتانسیل دستگاه دیپلماسی کشور به بهترین شکل و در جهت تامین منافع ملی استفاده کرد.
خوشحالم دکتر پزشکیان و تیم او به درستی این مسئله را درک کرده و از تریبون صدا و سیما به آن پرداخته است.
311311