ذوق رفتن، شوق برگشتن – مجله روز

ذوق رفتن، شوق برگشتن - ایسنا

«بمانیم که چه؛ من که نمی مانم»، «بهترین کار را پسر فلانی کرد که رفت»؛ نمی‌دانند پسر فلانی مدت‌هاست آخرین ۱۰دلار از سرمایه‌ای که با خود از ایران برده بود را هم تمام کرده، ولی هنوز شغل مناسبش را پیدا نکرده است.

به گزارش مجله روز، قدس آنلاین نوشت: می‌روند؛ عده‌ای بدون اطلاع و بعضی‌ها هم پس از میهمانی‌های پرهزینه‌ای که با عنوان میهمانی خداحافظی گرفته می‌شود. عده‌ای هم یک هفته پیش از مهاجرت، رفتن خود را با تغییر پرچم ملیتشان در شبکه‌های اجتماعی به اطلاع همه می‌رسانند.

می‌گویند چند سال پیش، از هنرمند تازه مهاجرت کرده‌ای پرسیدند چه چیزی از ایران با خودت بردی؟ گفت: فقط ساز مورد علاقه‌ام را!

این‌ها همه نشان از اغراق‌آمیز شدن نگاه برخی مردم به مفهوم مهاجرت دارد؛ قرار نیست بگوییم پایان راه مهاجرت بن‌بست و شکست است، حتماً شما نیز کسانی را دیده‌اید که مهاجرت موفقی را تجربه کرده‌اند؛ اما به‌نظر می‌رسد گاه همین نگاه اغراق‌آمیز به جلای وطن، میل به برگشت را برای خیلی‌ها سخت کرده و به قولی از آنجا رانده و از اینجا مانده شده‌اند و شاید برای همین است که به زندگی در شرایط دشوار آن سوی مرزها تن می‌دهند.

چندی پیش امیر، مهاجری در سوئد به شبکه فارسی‌زبان بی‌بی‌سی می‌گفت: اگر به سال ۲۰۱۵ برگردم دیگر مهاجرت نمی‌کنم. پس از پنج سال هنوز بلاتکلیفم. مهاجرت سخت‌ترین کار دنیاست.

محمد منظرپور، سردبیر سابق بی‌بی‌سی و اینترنشنال هم با ابراز پشیمانی از مهاجرتش می‌گفت: «مهاجرت یک گام تا مرگ فاصله دارد؛ شما وقتی مهاجرت می‌کنید تمام شأن، جایگاه و شبکه اجتماعی‌تان را از دست می‌دهید. من اگر تجربه امروزم را داشتم دیگر این کار را نمی‌ردم. فرهنگ ما هم با خود ما می‌میرد».

با این‌حال عده‌ای دیگر بازمی‌گردند؛ از آقا و خانم خانه‌داری که وقت رفتن تمام دار و ندارشان را به حراج گذاشتند، تا پزشک مهاجری که خودش می‌گفت هیچ جای دنیا مثل ایران نمی‌شود؛ آمده‌ام تا در این خاک خدمت کنم و بمیرم.

چه کسانی برمی‌گردند؟

براساس تعریف سازمان ملل متحد از مهاجرت‌های بازگشتی، چنانچه اتباع یا شهروندان یک کشور پس از یک دوره مهاجرت بین‌المللی به کشوری دیگر (بلندمدت یا کوتاه‌مدت) بار دیگر به کشور مبدأ خود بازگردند و قصد داشته باشند دست‌کم یک سال در مبدأ خود اقامت گزینند، به‌عنوان مهاجران بازگشتی شناخته می‌شوند. بر همین اساس بازگشت، جزئی از فرایند مهاجرت تعریف شده است که در بعضی موارد می‌تواند به‌صورت دائمی و در بعضی موارد به‌صورت موقتی اتفاق بیفتد.

نخستین چالش اساسی در زمینه مهاجرت‌های بازگشتی، خلأهای آماری و پژوهشی آن است، به دلیل دشواری رصد و پایش مهاجران پس از یک دوره کار یا تحصیل در خارج از کشور، آمار دقیقی درخصوص میزان مهاجرت بازگشتی در دسترس نیست.

 روح‌الله دهقانی فیروزآبادی، معاون علمی و فناوری دولت سیزدهم در روزهای پایانی دولت قبل، آمار جالب توجهی را درخصوص بازگشت مهاجران ارائه داده و گفته بود: در سال ۱۴۰۲ نزدیک به هزار و ۱۹۱ متخصص به کشور بازگشتند، زیرا یکی از سیاست‌های جدی دولت وقت در مسیر دیپلماسی علمی و فناوری، موضوع آماده‌سازی برای همکاری با متخصصان ایرانی خارج از کشور و دانشجویان ایرانی مقیم در کشورهای خارجی بود.

روزنامه دنیای اقتصاد هم در گزارشی، یکی از دلایل رشد نرخ بازگشت مهاجران ایرانی در چند سال گذشته را برنامه‌های حمایتی دولت در این زمینه ذکر می‌کند. با توجه به آخرین آمار در آنلاین سال ۱۴۰۰، میزان بازگشت مهاجران متخصص ایرانی از طریق برنامه معاونت علمی ریاست جمهوری در بازه پنج سال گذشته حدود ۲هزارو۶۰۰ نفر بوده است. در یک جمع‌بندی باید گفت برگشت مهاجران ایرانی به کشور در بیشتر موارد معطوف کسانی است که برای تحصیل از کشور خارج شده‌ و به دلیل نداشتن سرمایه کافی به میهن بازگشته‌اند.

دومینوی بازگشت / نخستین قطعه؛ نژادپرستی

کیمیا؛ بیست‌وهشت ساله و دانش‌آموخته دانشگاه علم و صنعت است، او به ما می‌گوید: به‌نظر من در ایران فقط به امید مهاجرت می‌شود در رشته‌های مهندسی دوام آورد و درس خواند، چون شانس تجربه عملی هر چیزی که به‌صورت تئوری در دانشگاه یاد گرفته‌ایم خیلی کم است و اصلاً مهاجرت، انکارنشدنی‌ترین گزینه ذهنی بچه‌های فنی و مهندسی است.

 او کارهای مهاجرتش را چهار سال پیش به تنهایی انجام داده و در دام شرکت‌ها و وکلای مهاجرتی نیفتاده است، اما امروز نفس عمیقی می‌کشد و می‌گوید خوشحال هستم که برگشتم.

قصه مهاجرت کیمیا به هلند گره خورده است؛ یکی از زیباترین کشورهای اروپایی که انگلیسی زبان‌های بسیاری دارد و همین نکته، ایرانی‌های زیادی مثل او را رهسپار این کشور کرده است، غافل از اینکه هلند با وجود نیاز به نیروی کار جوان خارجی، آموزش سیستماتیک و مردم آموزش‌پذیری که دارد، ذره ای از سیاست‌های نژادپرستی خود عقب‌نشینی نمی‌کند.

به‌نظر کیمیا در هلند تو همیشه یک مهاجر هستی، هرچقدر باهوش باشی، خوب کار کنی و زبان انگلیسی را روان صحبت کنی باز هم این امکان وجود دارد که اخراجت کنند و کسی را که زبان داچ (زبان رسمی هلند) می‌داند، استخدام کنند یا در هلند تا وقتی هملس (بی‌خانمان) هستی به تو شغل و بدون قرارداد شغلی به تو خانه نمی‌دهند.

هر کدام از این واقعیت‌ها به قطعات دومینویی می‌مانند که افتادن هر کدامشان دوراهی ماندن یا برگشت را در ذهن کیمیا شکل می‌دهند.

حس تعلق او به خانواده و بیماری یکی از اعضای خانواده‌اش در ایران، آخرین قطعه این دومینو است که با افتادنش کیمیا تصمیم می‌گیرد عطای هشت ماه باقی مانده از مدت اقامت در هلند را به لقایش بخشیده و راهی ایران شود.

ایران را باید در ایران ساخت

«ایران را باید در ایران ساخت»؛ این حرف را یکی دیگر از مهاجرانی که تازه به کشور برگشته می‌زند و می‌گوید: ما اگر به همان میزان و با همان کیفیتی که در کشورهای دیگر کار می‌کنیم در ایران خودمان کار کنیم حتماً اوضاع بهتر خواهد شد، دست‌کم برای فرزندانمان.

آزاده سی‌وچهار ساله است و پس از فوت مادرش تصمیم گرفته به کانادا برود تا در کنار تنها خواهرش زندگی کند.

او به ما می‌گوید: فکر کن در کانادا ممکن است صبح بلند شوی و ببینی به سایت شرکت دسترسی نداری و فایل و حساب کاری‌ات مسدود است، یعنی اخراج شده‌ای، اگر هم وسیله‌ای در شرکت داشته باشی با پیک برایت ارسال می‌کنند، بدون هیچ توضیحی!

خب این واقعیت غرب است، اگر امکاناتش را می‌خواهیم این اتفاق‌ها را هم باید قبول کنیم که نمی‌کنیم.

البته مهاجرت موفق هم کم نیست، حتی هستند کسانی که مهاجرت دوم را به بازگشت به ایران ترجیح می‌دهند، اما واقعیت این است امثال کیمیا و آزاده هم کم نیستند، کسانی که چندین سال زندگی در کشورهای خارجی به تعلق خاطر آن‌ها به جامعه مقصد کمکی نکرده است و در حالی به ایران برمی‌گردند که خبر بازگشتشان لابه‌لای اخبار گم می‌شود.

بازگشت اجباری یا اختیاری

کوروش محمدی، رئیس انجمن آسیب شناسی ایران به ما می‌گوید: پژوهش‌های مستند و آمار قابل اتکایی از تعداد و چرایی بازگشت مهاجران به کشور وجود ندارد، اما به‌طور کلی افرادی را که تصمیم به برگشتن می‌گیرند می‌توان در دو گروه بررسی کرد؛ گروه نخست، کسانی که توانسته‌اند به موفقیت و دستاورد قابل توجهی در کشوری که به آن مهاجرت کرده‌اند برسند، این افراد درصورت برگشتن می‌توانند برای کشور یک فرصت تلقی شوند و مهاجرت معکوس مؤثری برای کشور داشته باشند، اما گروه دوم معمولاً به علت شکست در مهاجرت به نوعی مجبور به برگشتن به ایران می‌شوند و بازگشت این افراد معمولاً نتیجه طبیعی یک مهاجرت هیجان‌زده و بدون برنامه است.

محمدی معتقد است برای برخی افراد احساس هویت زیر پرچم وطن بسیار مهم است و این افراد پس از گذشت یک دوره از مهاجرت نمی‌توانند احساس تعلقی به کشور میزبان پیدا کنند و با ایجاد کوچک‌ترین تغییر در زنجیره ارزش‌هایشان برای برگشتن به ایران ترغیب می‌شوند و احساس تعلق خاطر به خانواده و کشور را مبنا برای ماندن در ایران قرار می‌دهند.

نکته دیگری که وی به آن اشاره می‌کند تصمیم افراد برای مهاجرت دوم است، یعنی گاهی افرادی برای یک بازه موقت به ایران برمی‌گردند ولی گزینه مهاجرت دوم هنوز در ذهنشان فعال است، برای همین مادامی که تغییرات بنیادین در نهادهای اجتماعی رخ ندهد و جامعه فرصت کافی برای نقش‌آفرینی مردم ایجاد نکند، همین میزان از بازگشت هم می‌تواند موقتی باشد یا مهاجران مانده در کشورهای خارجی را ترغیب کند به سختی‌های مهاجرت تن دهند اما بازنگردند.

محمدی در انتها ضمن اشاره به اهمیت برنامه‌ریزی صحیح برای مهاجرت می‌گوید: به هرصورت اگر قصد مهاجرت دارید باید از مسیر پیش رو تا حدی مطلع شوید، چرا که ممکن است بلافاصله پس از مواجه شدن با واقعیت‌های فرهنگی و سیاسی کشور مقصد، سرخورده و پشیمان شوید.

او این را هم می‌گوید که همیشه سالم نگه داشتن حداقل یک پل سالم برای برگشتن، ضروری است؛ زیرا گاهی مهاجرت همان درِ باغ سبزی نیست که به شما نشان داده‌اند.

*بازنشر مطالب دیگر رسانه‌ها در مجله روز به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان می‌باشد.

انتهای پیام

دکمه بازگشت به بالا