
دو ضرب المثل زیر را با هم قاطی کنید تا اوضاع اقتصادی این روزهایمان دستتان بیاید:
– خانه از پای بست ویران است خواجه در پی نقش و ایوان است
– به گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری
در ایران جانمان، دل بستن به از راه رسیدنِ شاهزادهای زرین کمرِ و سوار بر اسب سفید، مختص دختران دمبخت نیست همه ایرانیان از دیرباز تا همین عصرِ حاضرِ کامبیز دیرباز همیشه دست بر دعا گوشهای نشستهاند و منتظر یک حاجتگشا که بیاید و با شقالقمری اوضاعیشان را جفتوجور و کیفشان را کوک کند، هستند.
بر همین اساس و در این راستا؛ در طول تاریخ پرافتخارمان نه بخاری از جوانان و نه دودی از کندهها برخاسته! هر چه هم ربالعالمین فریاد زده؛ آهای ای بنده بینوا – به ویژه ای فرزندان سرزمین ایران- هر چه عشقت کشید از من بخواه به جز تغییر سرنوشت خود، قوم و خویش و کس و کارت! اما باز هم ایرانیان همیشه در جستجوی خوشبختی برای گشایش بخت و اقبال، فوری و آنی به هر این و آنی چنگ زدند به جز آنجایی که باید میزدند… و این شد که تا همین اکنون ، صبح دولتِ ملتمان هنوز ندمیده.
البته باید گفت این معادله دو طرفه است. سوی دیگرش هم این است که متقابلا هموطنان جانمان تمام کاسه کوزههای نکبت و مصیبت را هم، بر سر یک نفر میشکنند! لذا برای فرار از بدبختی همیشه درصددند تا با سِحری یا سلاحی از دست آن امالفساد مردم آزار خلاص شوند!
مسئولین دلسوزمان هم، از همین مردماند و بالطبع از این قاعده مستثنی نیستند. یعنی تقی به توقی که میخورد بجای آنکه نگاهی به دور و برشان بیندازند و دستی به سر و رویشان بکشند بلافاصله سر بیگناه یا باگناهی را، هم پای دار میبرند هم بالای دار! همان داستان «بز بلاگردان» که زمانی آن را برای آمرزش گناهان خود در صحرا ول میکردند. بعدها هم، این رسم رسید به اخراج و مجازات علتهای کوچک برای درامان ماندن و تبرئه علتهای بزرگ! حال فهمیدید برای سروسامان دادن به اقتصاد چرا گاهی سلطان سکهای اعدام میشود و گاهی هم، وزیری استیضاح؟! معمولا بعد از انجام چنین مراسمی هم، مسئولین دلسوز، سرمست از وظیفهشناسی و انجام وظیفه خداشناسی خیلی خوشحال و خندان (رجوع شود به شادیهای بعد از اعلام نتیجه استیضاح در مجلس) رهسپار خانه میشوند تا با وجدانی راحت، سر بر بالین بگذارند!
این است که ریشهیابی مسائل و مشکلات در کشورمان میشود کشک و سرِ زخمهای کهنه این دیار کهن، هیچگاه برای رسیدگی و یک علاج منطقی و درمان قطعی، باز نمیشود! مثلا برای هیچکس آمار اینهمه خروج مهاجر و مسافرِ ارزبر ایرانی مهم نیست و کسی هم به فکر ورود گردشگر و یافتن دلیل نیامدن آنها به این دیارِ سرآمدِ جاذبههای گردشگری نیست. آیا مقصر وزیر اقتصاد است؟ کسی نمیگوید دلیل بالا رفتن سکه و دلار و رفتن آنها به داخل تشک و متکا چیست و چرا مردم تا این حد برای سرمایهگذاریها در تولید بیاعتماد شدهاند و از نظارتها قطع امید کردهاند؟! آیا مقصرش وزیر اقتصاد است؟ کسی نمیگوید چه کردیم که خارجیان هنوز فکر میکنند ایرانیان شتر سوارند؟ آیا مقصر این نوع از تبلیغات وزیر اقتصاد است؟ چرا نظام مالیاتیمان آنقدر بیدر و پیکر است که یک کارمند، بیشتر از یک ملاّک و سرمایهدار مالیات میدهد؟ آیا مقصرش وزیر اقتصاد است؟ آیا وظیفه وزیر اقتصاد است که لای پرونده اینهمه مراکز فرهنگی پولشوی بودجهبگیرِ بیخودی و نخودی را باز کند؟ راستی رسیدگی به اختلاسها؛ انواع و اقسام قاچاقها با وزیر اقتصاد است؟ مقصر دلیل این جایگاه اسفبار سیاسیمان و پشت کردن به قوانین و قراردادهای بین المللی، وزیر اقتصاد است؟ مشکل خصوصسازیهای هدفمند و مسئلهدار و تخس مراکز تولیدی دولتی بین افراد خودی و بیلیاقت که دو روزه دمار از روزگار این هدایا درمیآورند وزیر اقتصاد است؟! واردات و صادرات با کیست؟ وزیر اقتصاد؟ البته خیلی از بذل و بخششهای دیگر که چون خانواده نشسته نمیشود اینجا گفت!
حالا باز هم بروید سراغ زدن برگ و شاخه، ریشه را هم بسپارید به امان خدا و خوشحال باشید که درد این ملت بینوا را کردید دوا …
خدایا این حد از خوشخیالی و خوش و خرمی در خانه ملت را نصیب همه ما کن!