در مسیر عشق…
پژوهشگر تاریخ اسلام گفت: خلافت واقعی را خدا معنا کرده، وقتی خدا برای خودش جانشین وضع کرده، این جانشینی دیگر در سلسله مراتب زندگی انسانی معنا پیدا نمیکند و نگاه توحیدی به آن وجود دارد، لذا ائمه اطهار خلفای خدا روی زمین هستند.
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، حسینیه مجازی خبرگزاری علم و فناوری آنا از روز گذشته آغاز به کار کرد.
قرار است در این حسینیه مخاطبان این رسانه با مطالبی مثل برنامه هیئتهای مذهبی، سخنرانیها، مدیحهسرایی، سخنرانی و… همراه شوند.
از جمله برنامههای حسینیه آنا، گفتوگو با «حشمتالله قنبری» استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ اسلام، است که در دهه نخست ماه محرم منتشر خواهد شد.
در گام نخست، بخش اول صحبتهای این پژوهشگر منتشر میشود، این استاد دانشگاه در رابطه با روزهای مهم تاریخ اسلام و مقاطع مختلفی چون ماه محرم گفت: در آستانه محرم الحرام و روزهای پایانی ماه ذیالحجه هستیم، که هر دو ماه از شرایط و ویژگیهایی استثنائی برخوردار هستند، اگر قرار باشد معارف و معالم آن را به دست بیاوریم، توصیه و پیشنهاد من این است که فاصله چهل و نه سالهای که میان وقایع غدیر خم و عاشورا وجود دارد را از تقویم پاک کنیم و بنا را بر این بگذاریم که در ذیالحجه سال دهم هجرت نبوی هستیم و بعد از رخدادهای مختلف، به غدیرخم میرسیم و از آنجا، بیست و دو روز بعد در کربلاییم.
وی افزود: اگر فاصله چهل و نه ساله را از تقویم پاک کنید، معارف و معالم این ایام برای جامعه مخاطب قابل درک و فهم خواهد شد. شما یک طرف حج را دارید که در روزهای انتهایی ماه ذیالقعده پیغمبر اکرم (ص)، به اتفاق هشتاد هزار نفر از مسلمانان عازم حج شدند و در طرف دیگر اتفاقات عاشورا را دارید. اگرچه حضرت امام باقر (ع) در جایی میفرماید تعداد همراهان پیامبر در سفر آخر هفتاد هزار نفر و کمی افزونتر بوده و بعد در اظهار نظر دیگری میفرماید به عدد امت موسی (قوم بنی اسرائیل) که در مصر از رود نیل عبور کردند. دو روایت هفتاد هزار یا هشتاد هزار نفر به همدیگر نزدیک هستند، اما وقتی صحبت از عدد اعضای قوم بنی اسرائیل میشود، معنای دیگری به این مسئله میبخشد. چرا در میان این همه آدرس حضرت امام باقر (ع) که در جریان وقایع عاشورا سمت رکنی دارد، چنین مثالی میزند؟
به گفته وی، اگر آزادگان قیام عاشورا پس از وقایع سالم به مدینه برگشتند، به دلیل درافشانی و اقتدار امام باقر(ع) چهار ساله بود، هیچ کدام از این مسائل حادثه نیست، همه وقایعی هستند که در تقویم مفهوم عمیق پیدا میکنند.
بنیاسرائیل، قومِ مثال خداوند
این استاد دانشگاه با اشاره به جایگاه قوم بنیاسرائیل در قرآن کریم اضافه کرد: از این قوم به عنوان امت مثل در داستانهای مختلف قرآن یاد میشود. در کل قرآن از اخبار و شخصیتهای ممتاز و خواص بنی اسرائیل صحبت میشود و همه این موارد یعنی آنها به عنوان مثال هستند. مثل کسانی که تورات را تمسخر میکنند و آیاتی برای آنها نازل شده. وقتی شما یک قوم را به عنوان مثال در قرآن میبینید، باید بدانید اگر برای شما هم پیش میآمد، همین نتیجه را داشت و این نشان میدهد که این صحبتها یک مبنای فکری، ترویجی و فرهنگی دارد، پس میتوان نتیجه گرفت که کل پیکره اولاد آدم یکی است و اگر از عبرت دیگران استفاده نکنید، خودتان تبدیل به درس عبرت میشوید.
وی ادامه داد: وقتی امام باقر (ع) در سخنانش به تعداد قوم بنیاسرائیل اشاره میکند، به این اشاره دارد که حتی در اردوگاه رسول الله یک عقبه فکری از نوع جنس یهود و بنی اسرائیل رواج پیدا کرده بود. در حقیقت جامعه اگر مسیر حق را تشخیص دهد، از شرارت در امان میماند و اگر تشخیص ندهد وضعیتی بدتر از امت موسی نصیب آن میشود. کما اینکه پیغمبر اکرم (ص) فرمود، امت موسی ۷۲ فرقه شدند، امت عیسی ۷۳ فرقه شدند و امت پیغمبر ۷۴ فرقه شدند و از همه آنها، یکی فرقه ناجیان است. این یعنی انتشار پیدا میکنند و اگر این اتفاق بیافتد، بنی اسرائیل دیگر یک قوم شاخدار نیست. شما اجزای آن را که تفکیک میکنید، میبینید که آدمهای بعضا باهوش و خاصی نیز در میان آنها هستند.
قنبری با اشاره به نام افراد مهم قوم بنیاسرائیل گفت: به عنوان مثال شخصیت «سامری» پسرخاله حضرت موسی (ع) است، او شخصیت عالم و برازندهای است که با طلا و نقره و زیورالات گوسالهای ساخته که وقتی نسیم باد به آن میخورد، از خود صدایی منعکس میکند، این کار، ایده یک آدم بی عقل نیست، کار کسی است که دارای فکری مدون و مهندسی است. در مقابل به لحاظ اثربخشی اجتماعی هم طوری بود که علی رغم وجود هارون، سماری توانست افرادی را به دنبال خود بکشاند، این نشان میدهد آدم متنفضی بوده که فصاحت، بلاغت و اثربخشی داشته. این را نباید پاک کرد، باید علت تبدیل شدنش را فهیمد، چون اگر نفهمیم، وقتی برمیگردیم به امت پیغمبر اکرم (ص) نیز میبنیم که هم سامری هست، هم گوساله، اما گوسالهاش را با طلا و نقره نساختهاند و خود سامری همان گوساله است.
این تاریخشناس با تاکید بر مثالهای مختلف قوم بنیاسرائیل مصادیق مشابه آن در سالهای ابتدایی پس از رحلت رسول اکرم (ص) را برشمرد و اظهار کرد: در سندهای تاریخی هم وجود دارد که وقتی امام علی (ع) در اجتماع مردمی که میخواهند او را وادار به تمکین کنند، خطاب به پیامبر میگوید که مردم قومش او را مجبور به این کار کردند، این دقیقا همان سخنی که هارون در پاسخ به حضرت موسی در مورد گرایش مردم به گوساله سامری به زبان آورد. در اینجا امیرالمومنین قوم خود را قوم بنیاسرائیل مینامد و صحبتهای امام باقر (ع) هم مبتنی بر این حرف امیرالمومنین است.
تصحیح حج توسط پیامبر
قنبری با اعلام این مسئله که پیغمبر اکرم (ص) در سفر آخر خود حج را تصحیح کرد، گفت: این حجی که امروزه ما به آن حج ابراهیمی میگوییم، زیرساخت آن ابراهیمی است، اما حجی که با مناسک مختلفش در اختیار ماست، حج نبوی، شریف و حج ناب محمدی است. فرق آن نیز در مناسک، اجزا و ارکان، ماهیت و برونریزهایی است که در ساختار تربیتی جامعه موثر و نافذ است. پیغمبر اکرم (ص) در روز عرفه، برای اولین بار عترت و اهل بیت خود را در تراز قرآن کریم به مردم معرفی کرد. این خطبه را دو بار در منا تکرار کرد و دست مردم و حاضران در مکه را گرفت، جمعیتی که بنا به برخی اسناد تا ۱۸۰ هزار نفر هم رسیده است، یا حداقل همان قول معروف ۱۱۰ هزار نفر آن معتبر است.
وی ادامه داد: زمانی که کاروان پیامبر به غدیر خم رسیدند، در آنجا پیامبر برای مردم خطبه خواند و از آن رویداد برای مردم تصویر ساخته شد و حالا مردم میدانند غدیر خم روز اعلام امامت امیرالمومنین است، روز انتصاب علی ابن ابیطالب توسط پیغمبر به خلافت و جانشینی است یا میگویند، روز معارفه امیرالمومنین به مقام امامت از سوی پیغمبر اکرم و نصب الهی است. من نمیخواهم بگویم این حرفها درست نیست، اما اینها همه درستی نیست. علی (ع) از اول امام بود. هیچکس از خواص صحابه در اصلح بودن، عادل بودن و افقه بودن او تردید نداشتند. آنهایی هم که دولت انشعابی تاسیس کردند نگفتند که او صلاحیت ندارد، شما یک سند هم بر این ادعا پیدا نمیکنید. آنها مصالح عامه را مطرح کردند و گفتند مصلحت جامعه در این است که علی نباشد، ما با درست و غلط این ادعا کار نداریم.
دور شدن جامعه از مکتب اهل بیت(ع)
این پژوهشگر تاریخ اسلام با اشاره به تبعات این مصلحتاندیشی گفت: هر مصلحت سنجی را با تبعات آن اندازهگیری میکنند. مثلاً پزشک به یک خانم خانهدار محرم است یا نه؟ نیست، اما اگر آن خانم بیمار باشد و راه علاجی جز دسترسی پزشک نداشته باشد، آن پزشک به خانم محرم میشود، چرا این اتفاق میافتد؟ چون مصلحت اقتضا میکند. همانطور هم وقتی ضرورت آن اتفاق از بین رفت، پزشک مجددا نامحرم میشود. یعنی هم آن مصلحت حق است، هم حق پزشک حق است. در اینجا مصلحت مخالفتی با حقیقت ندارد، بلکه ضرورت اقتضا کرده. اگر خانم خانه با آن محرم شدن عافیت پیدا کرد، میگویند مصلحت خوبی بود، اما اگر فوت کرد یا مریضی او وخامت پیدا کرد، معلوم میشود مصلحتاندیشی غلط بوده، یا در انتخاب پزشک، یا روشی که او انجام داده است.
وی افزود: در این شرایط حرمت این حرکت از بین نمیرود، اوهمچنان محرم است، اما آثارش خوب نبود. در سیاست و حکومت داری هم همینطور است. آن تصمیمی که بر اساس مصلحت گرفته شده، آثارش در جامعه مسلمانان و بین شیعه، سنی، امامیه و… مشخص است. ما که پیرو اهل بیت(ع) هستیم متاسفانه تربیت اهل بیت نداریم. چقدر زندگی ما امروز شبیه زندگی امامان است؟ ما که تا این حد به اهل بیت(ع) ابراز احساسات و ابراز محبت میکنیم، کجای زندگیمان شبیه به خانواده امیرالمومنین است؟ زندگی ما بیشتر شبیه آنهاست که در آن دوران مصلحتسنجی کردند. دروغ میگوییم یا نه، غیبت میکنیم یا خیر؟ اگر کل ایران را به ما بدهند رضایت میدهیم یا نه؟ سر سیاست اعتقادات مردم را ذبح میکنیم یا نه؟ جوانان را ترور شخصیت میکنیم یا نه؟ نظام تربیتی کشور منطبق بر مبانی دینی است یا خیر؟ شما وقتی این موارد را در کنار هم جمع میکنید و به یک معدل میرسید، دور بودن از مکتب اهل بیت را به خوبی میبینید.
قنبری در پایان این بخش از سخنانش گفت: موضوع غدیر موضوع اعلان امامت نبود، خلافت هم اگر خدا به آن معنا نمیداد، اصلا شکل نمیگرفت، اگرچه تعریف لغتنویسان خوب بود. واژهنگاران گفتند خلیفه یعنی جانشین، اما این هم جای بحث دارد. اگر من از روی این صندلی بلند شوم و کس دیگری اینجا بنشیند میشود جانشین من؟ یعنی من اگر بلند شوم یک نفر از خیابان اینجا بنشیند، با وجود اینکه جانشین من شده شما با او گفتگو میکنید؟ پس خلافت واقعی را خدا معنا کرده، وقتی خدا برای خودش جانشین وضع کرده، این جانشینی دیگر در سلسله مراتب زندگی انسانی معنا پیدا نمیکند و نگاه توحیدی به آن وجود دارد، لذا از نظر ما و از نظر اهل بیت عصمت و طهارت که مرشد ما هستند و مستند به روایتها، ائمه اطهار خلفای خدا روی زمین هستند. یعنی امام حسین خلیفه امام حسن یا امام حسن خلیفه امام علی نیست، وصی همدیگر هستند. اما هر کدام در تراز اول خلیفه خدا هستند و این مسئله قابل جعل نیست.